تاريخ : یک شنبه 29 دی 1392برچسب:, | 2:6 | نويسنده : ali tanha

گاهی شعرا هم جمله کم می آورند...

برای همین فقط یک جمله می گویم: تـــــــــو...

تویی که جمله جمله زندگی من هستی...

تا همیشه تو هستی، چگونه جمله کم آورم!؟!

گریهگریه

‍ 


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:, | 13:6 | نويسنده : ali tanha

 

هفت رازخوشبختی اززبان کوروش

یک دوست خوب داشته باش
همیشه لبخندبزن
عصبانی نشو
زیادببخش
متنفرنباش
کم توقع باش
ساده زندگی کن
.............

 


برچسب‌ها:
تاريخ : پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, | 21:21 | نويسنده : ali tanha

دنیا را بد ساخته اند …

کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی‌دارد …

کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی‌داری …

اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد …

به رسم و آئین هرگز به هم نمی‌رسند …

و این رنج است


برچسب‌ها:
تاريخ : سه شنبه 3 دی 1392برچسب:, | 10:12 | نويسنده : ali tanha
می خواهى بروى؟
بهانه مى خواهى؟
بگذار من بهانه را دستت دهم..
برو و هركس پرسید چـــرا؟
بگو لجوج بود! همیشه سرسختانه عاشق بود..
بگو فریاد مى كرد! همه جا فریاد مى كرد که فقط مرا مى خواهد..
بگو دروغ مى گفت! مى گفت هرگز ناراحتم نكردى..
بگو درگیر بود! همیشه درگیر افسون نگاهم بود..
بگو بی احساس بود! به همه فریاد ها، توهین ها و اخم هایم، فقط لبخند می زد..
بگو او نخواست! نـخـواسـت كـسـى جـز مـن در دلــش خـانـه كـنـد......

 


برچسب‌ها:
تاريخ : شنبه 16 آذر 1392برچسب:, | 14:48 | نويسنده : ali tanha

 

کاش دنیا یکبار هم که شده..
بازیش را به ما می باخت..
مگر چه لذتی دارد این بردهای تکراری برایش...


برچسب‌ها:
تاريخ : شنبه 16 آذر 1392برچسب:, | 14:46 | نويسنده : ali tanha

" با من بمان "

بگذار فاصله بین انگشتهایم را با انگشتان تو پر کنم نه با سیگار....


برچسب‌ها:
تاريخ : شنبه 9 آذر 1392برچسب:, | 15:43 | نويسنده : ali tanha

بچه که بودی ی شعری میخوندیم : دستمال من زیر درخت البالو گم شده سواد
داری ( خو چ ربطی داشت ) نه نه بی سوادی نه نه 
پس تو خر منی . . . . . و این گونه بود که ما اسکولانه بزرگ شدیم


برچسب‌ها:
تاريخ : شنبه 9 آذر 1392برچسب:, | 15:42 | نويسنده : ali tanha

اینم فک فامیله ماداریم
چاق میشی میگن چیکارکردی باخودت گنده شدی زشت شدی
لاغرمیکنی میگن میگن بیچاره یاقرص لاغری خورده یامریضی چیزیه...


برچسب‌ها:
تاريخ : پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:, | 23:19 | نويسنده : ali tanha

دانشمندان طی تحقیقات گسترده خودشون به این نتیجه رسیدن که نیروی جاذبه دانشجو در شب امتحان به انواع سرگرمی از نیروی جاذبه زمین و حتی از نیروی جاذبه موبایل به سوراخ توالت هم بیشتره !!!

.

.

به بعضی ازین مخاطب های خاص هم باید گفت آهااااااای فکر نکن از خوبیته که خاصی، تو رو این گند دماغیاته که خاص کرده. آدم به گندی تو ندیدیم تاحالا والااا.

.

.

امروز برادر زادم اومده پیشم (6 سالشه) میگه داشتم از مهدکودک برمی گشتم یه دختره لپمو کشید نازم کرد گفت میخوای زنت بشم!!! گفتم خب تو چی بهش گفتی . تا دید من عصبانیم گفت هیچی هیچی کلی فحشش دادم و دعواش کردم !! بعد دیدم همینطور وایساده زل زده بمن نمیره منم همینطور زل زدم تو صورتش ببینم چشه در عین ناباوری تو روم وایساده میگه خب عمو شناسناممو بده دیگه ما خیلی همو دوست داریم واسم لواشکم داد
من: O_o
سازمان کاهش دهنده سن ازدواج: ^_^
دختره : -_^

 

.

.

اخبار میگه 25 درصد اونایی که بیماری قند خون دارن از بیماریشون آگاه نیستن
من موندم اینا خودشون خبر ندارن شما از کجا فهمیدین ؟

 


برچسب‌ها:
تاريخ : پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:, | 23:17 | نويسنده : ali tanha

یعنی من هرچی از این گودوزیلای خانوادمون براتون بگم کم گفتم ! اگه این انرژی و استعدادشو تو سر کار گذاشتن من صرف درس و زندگیش میکرد الان شده بود یکی مثل انیشتین! اومده اتاقم با یه حالت مظلومانه خاص میگه عمووووووو چرا هیچکی نمیتونه پشت سر هم بیست بار بگه لم من گاگو لم من گاگو. میگم کی همچین حرفی زده ؟ میگه مربی مهدمون گفت ولی من گفتم عموم ی نابغس اون میتونه منم که احساس میکردم نابغه فامیلم شروع کردم به تکرار کردن : لم من گاگو لم من گاگولم من گاگولم من گاگولم من گاگولم خلاصه 5 ثانیه نگذشت دیدم چه بلایی سرم اومده حیف از دسترس خارج شده بود وگرنه از سقف آویزونش میکردم


برچسب‌ها:
تاريخ : سه شنبه 28 آبان 1392برچسب:, | 14:36 | نويسنده : ali tanha

 

گفت : با مادر یه جمله بساز ...
گفتم : من با مادر جمله نمیسازم ...! 
دنیامو میسازم


برچسب‌ها:
تاريخ : دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:, | 21:48 | نويسنده : ali tanha

پﺴﺮﻩ : ﺑﺮﻭ ﺩﻳﮕﻪ
ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻣﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﻤﻮﻣﻪ
ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﺑﺨﺪﺍ
ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ ﭼﺮﺍ
ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻲ
ﭘﺴﺮ : ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯﺕ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ
ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﮑﺮﺍﺭﻱ
ﺷﺪﻩ .
ﻭﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﺩﺧﺘﺮﺧﻴﻠﻲ
ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻭﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺮﻩ
ﺗﻮﺍﺗﺎﻗﺶ
ﭼﺸﻤﺶ ﻣﻴﻮﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻴﺘﻮﺭ
ﮐﺎﻣﭙﻴﻮﺗﺮﻋﮑﺲ
ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺒﻴﻨﻪ ﺍﺷﮏ
ﺗﻮﭼﺸﺎﺵ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺁﻫﻨﮓ
ﻣﻮﺭﺩﻋﻼﻗﻪ ﻱ
ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺬﺍﺭﻩ
ﻭﮔﻮﺵ ﻣﻴﺪﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺷﮑﺎﺵ ﺗﺎﺏ
ﻧﻤﻴﺎﺭﻥ ﻭﻣﻴﺮﻳﺰﻥ
ﺩﺧﺘﺮﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﻳﻪ ﺗﻴﮑﻪ ﺍﻱ
ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﺷﻮ ﺍﺯﺩﺳﺖ
ﺩﺍﺩﻩ .
ﺍﻭﻥ
ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮﺧﻮﺍﺑﺶ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﻪ
ﭘﺴﺮﭘﻴﺎﻡ ﺩﺍﺩ : ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ
ﭘﻴﺎﻣﻮﻣﻴﺨﻮﻧﻲ ﺟﺴﻤﻢ ﺑﺎﻫﺎﺕ
ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻢ
ﻫﻤﻤﻤﻤﻴﺸﻪ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪﺑﻴﺪﺍﺭﻱ
ﺟﺴﻢ ﻫﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮﺍﻱ
ﻫﻤﻴﺸﻪ . ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ
ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﻣﻴﺮﻩ
ﺳﺎﻋﺖ
ﺩﻗﻴﻘﺎ 3:34 ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺳﮑﻮﺕ
ﻭﺗﺎﺭﻳﮑﻲ ﺧﻮﺩﺵ
ﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﻱ
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ
ﺩﺧﺘﺮﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮﺗﻨﻬﺎﻳﻲ
ﻣﺮﺩ . ﺻﺒﺢ ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ
ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ
ﺩﺧﺘﺮﺵ
ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﻴﺪﺍﺭﺵ ﮐﻨﻪ ﺍﻣﺎﺩﺧﺘﺮ
ﺭﻭﻧﺪﻳﺪ . ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ
ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ
ﻣﺪﺍﻡ ﻭﭘﻴﺎﭘﻲ ﺯﻧﮓ
ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﺗﻮﺟﻬﺶ ﺭﻭﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ
ﺳﻤﺖ
ﮔﻮﺷﻲ ﺭﻓﺖ ﭘﺴﺮﻯ ﻣﺪﺍﻡ
ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ . ﭼﺸﻢ
ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﮐﻪ
ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ
ﺑﻮﺩ: ﻋﺰﻳﺰﻡ, ﻋﺸﻘﻢ, ﺑﺨﺪﺍ
ﺷﻮﺧﻲ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ
ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻋﺸﻘﻢ ﻓﻘﻂ ﻳﻪ
ﻓﺮﺻﺖ
ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ .... ﺍﻭﻥ ﭘﻴﺎﻡ ﺩﻗﻴﻘﺎﺳﺎﻋﺖ
3:35 ﺍﺭﺳﺎﻝ
ﺷﺪﻩ
ﺑﻮﺩ ...
ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺍﺗﺎﻕ
ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻼﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ
ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭﭼﻴﺰﻱ ﮐﻪ ﻣﻴﺪﻳﺪ
ﺑﺎﻭﺭﻧﻤﻴﮑﺮﺩ ...
ﻛﻠﻴﭙﺲ
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﻟﺒﺎﺳ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ
ﮔﻴﺮﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ .... ﺁﺭﯼ ﺍﻭﻥ
ﺩﺧﺘﺮ
ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ


برچسب‌ها:
تاريخ : دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:, | 15:41 | نويسنده : ali tanha

من تنها کمی متفاوتم...
وقتی تمام درد های دنیا روی شانه های دخترانه ام کوه میشود
به پهنای تمام کوهپایه های دنیا لبخند میزنم...


برچسب‌ها:
تاريخ : دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:, | 15:35 | نويسنده : ali tanha

ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﯾﻦ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻼ‌ﺱ ﺑﺎ ﻣﯿﺰ ﻭ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﯾﮏ ﺍﻫﻨﮕﻬﺎﯾﯽ ﻣﯿﺴﺎﺯﻥ
ﮐﻪ ﺑﺘﻬﻮﻭﻥ ﮐﻪ ﺳﻬﻠﻪ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺑﺘﻬﻮﻭﻧﻢ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﺑﺴﺎﺯﻩ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

.

.

.

دقت کردین وقتی که خوشحالیم بالاخره یه چیزی یا یه کسی پیدا میشه که سریع گند بزنه به خوشحالیمون!.

.

.

.

دقت کردی شبایی که فرداش ساعت 8 کلاس داری بصورت بسیار تابسیار ناخود آگاه باید تا ساعت 3 صبح بیدار باشی ولی شبایی که فرداش ساعت 12 ظهر کلاس داری دیگه ساعت 8 شب خوابی

 


برچسب‌ها:
تاريخ : یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:, | 14:25 | نويسنده : ali tanha


برچسب‌ها:
تاريخ : یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:, | 14:18 | نويسنده : ali tanha


برچسب‌ها:
تاريخ : یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:, | 14:17 | نويسنده : ali tanha


برچسب‌ها:
تاريخ : جمعه 24 آبان 1392برچسب:, | 15:46 | نويسنده : ali tanha

غضنفر ساندويچ‌ فروشي داشته، ‌يك روز يك بابايي مياد ميگه: ‌قربون يك ككتل بده، ‌فقط بي‌زحمت توش گوجه نگذار.
غضنفرميگه: آقا امروز اصلا گوجه نداريم، ميخواي خيارشور نگذارم؟!

.

.

غضنفر ميخواسته به فلسطينيا كمك كنه، براشون سنگ پست ميكنه!

.

.

غضنفر از ساختمون ده طبقه ميفته پايين، همه جمع ميشن دورش، ازش ميپرسن: آقا چي شده؟ ميگه: والله منم تازه رسيدم!.

.

.

غضنفر با زنش رفته بوده سينما، تو فيلم يهو يه گاوه شروع مي‌كنه دويدن طرف تماشاچيا. غضنفر يهو ميپره زير صندلي
زنش ميگه: ‌بابا خجالت بكش! اين فيلمه
غضنفر ميگه: زن! من و تو مي‌دونيم فيلمه، گاوه كه نمي‌دونه!

 


برچسب‌ها:
تاريخ : جمعه 24 آبان 1392برچسب:, | 15:27 | نويسنده : ali tanha

یادش بخیر کودکی...
نردبان می گذاشتیم برویم پشت بام,شاید ماه را بگیریم
شاید خدا را ببینیم...
حالا قد کشیده ایم و خدا از رگ گردن به ما نزدیک تر شده ...
یادمان می رود...
و تو ای ماه تر از ماه به رسم دوست داشتن باز نردبان می گذاریم,
روی بام دلمان می نشینیم شاید تو ما را ببینی...!!!


برچسب‌ها:
تاريخ : پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, | 13:26 | نويسنده : ali tanha

یه خر بوست کنه:))
بهتر از اینکه بایه بوسه خر شی:D


برچسب‌ها: